معنی فارسی overboding
B1احساس یا پیشبینی منفی مبالغهآمیز درباره وضعیت آینده.
An excessive sense of foreboding or apprehension.
- NOUN
example
معنی(example):
افکار افراطی او در مورد بدبینی او را در شب بیدار نگه داشت.
مثال:
His overboding thoughts kept him awake at night.
معنی(example):
قبل از طوفان، حس بدبینی وجود داشت.
مثال:
There was a sense of overboding before the storm hit.
معنی فارسی کلمه overboding
:احساس یا پیشبینی منفی مبالغهآمیز درباره وضعیت آینده.