معنی فارسی overburdened
B1بیش از حد بار گذاشته شده، به معنای بالاتر از حد معمول یا قابل تحمل بودن بار یا مسئولیت.
Loaded with more burdens than can be easily managed.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To overload or overtax
adjective
معنی(adjective):
Excessively burdened
example
معنی(example):
پرسنل احساس میکردند که بار کاری آنها بیش از حد است.
مثال:
The staff felt overburdened with their workload.
معنی(example):
سیستم بیش از حد بار گذاشته شده میتواند به خرابی منجر شود.
مثال:
An overburdened system can lead to failures.
معنی فارسی کلمه overburdened
:
بیش از حد بار گذاشته شده، به معنای بالاتر از حد معمول یا قابل تحمل بودن بار یا مسئولیت.