معنی فارسی overchasing
B1فرآیند یازدهکوبی بیش از اندازه به سمت چیزی، در حالی که ممکن است به کیفیت منجر شود.
The act of pursuing or chasing something excessively, often with negative effects.
- VERB
example
معنی(example):
استراتژی بیش از حد تعقیب کردن به عملکرد کلی آسیب میزد.
مثال:
The strategy of overchasing was hurting the overall performance.
معنی(example):
آنها به خاطر بیش از حد تعقیب کردن مشتریان جدید بدون در نظر گرفتن کیفیت مورد انتقاد قرار گرفتند.
مثال:
They were criticized for overchasing new clients without considering quality.
معنی فارسی کلمه overchasing
:
فرآیند یازدهکوبی بیش از اندازه به سمت چیزی، در حالی که ممکن است به کیفیت منجر شود.