معنی فارسی overcoil

B1

پیچاندن بیش از حد ، به ویژه در مورد علایم و رفتار که نشان‌دهنده کنترل یا محافظت بیش از حد است.

To coil or twist excessively around something.

example
معنی(example):

مار شروع به دور خود پیچیدن به دور طعمه‌اش کرد.

مثال:

The snake began to overcoil around its prey.

معنی(example):

او وقتی تحت فشار است تمایل دارد بیش از حد خود را بپیچد.

مثال:

He tends to overcoil when he's stressed.

معنی فارسی کلمه overcoil

: معنی overcoil به فارسی

پیچاندن بیش از حد ، به ویژه در مورد علایم و رفتار که نشان‌دهنده کنترل یا محافظت بیش از حد است.