معنی فارسی overeye

B1

توجه و نگرانی بیش از حد نسبت به چیزی که کاستی‌های مهمی ندارد.

To scrutinize or focus excessively on something.

example
معنی(example):

او تمایل دارد جزئیات غیرمهم را بیش از حد مورد توجه قرار دهد.

مثال:

He tends to overeye details that are not important.

معنی(example):

او اشتباهات کوچک در کارش را بیش از حد مورد توجه قرار نمی‌دهد.

مثال:

She does not overeye the small mistakes in her work.

معنی فارسی کلمه overeye

: معنی overeye به فارسی

توجه و نگرانی بیش از حد نسبت به چیزی که کاستی‌های مهمی ندارد.