معنی فارسی overface
B1زیادهروی در انتظاراتی که از دیگران دارید یا مواجهه سخت با کسی.
To overwhelm someone, especially in a confrontational situation.
- VERB
example
معنی(example):
او تمایل دارد که در بحثها حریفانش را تحت فشار قرار دهد.
مثال:
He tends to overface his opponents in debates.
معنی(example):
وقتی با چالشها روبرو میشود، به خود فشار نمیآورد.
مثال:
When faced with challenges, she doesn't overface herself.
معنی فارسی کلمه overface
:
زیادهروی در انتظاراتی که از دیگران دارید یا مواجهه سخت با کسی.