معنی فارسی overfondle

B1

نوازش یا لمس کردن بیش از حد، به ویژه در موقعیت‌هایی که ممکن است موجب ناراحتی طرف مقابل شود.

To handle or caress someone or something too much, often leading to discomfort.

example
معنی(example):

او وقتی با حیوان خانگی‌اش بازی می‌کند، تمایل دارد بیش از حد به آن نوازش کند.

مثال:

He tends to overfondle his pet when he plays.

معنی(example):

غالباً وقتی می‌خواهید کودک را آرام کنید، زیاد به او نوازش می‌کنید.

مثال:

It's common to overfondle a child when trying to comfort them.

معنی فارسی کلمه overfondle

: معنی overfondle به فارسی

نوازش یا لمس کردن بیش از حد، به ویژه در موقعیت‌هایی که ممکن است موجب ناراحتی طرف مقابل شود.