معنی فارسی overfondly

B1

به طرز محبت‌آمیز و بیش از حد، به ویژه در زمینه یادآوری یا صحبت درباره گذشته.

In a manner that is excessively affectionate or sentimental.

example
معنی(example):

او با محبت زیاد درباره خاطرات کودکی‌اش صحبت کرد.

مثال:

She spoke overfondly about her childhood memories.

معنی(example):

او تمایل دارد دوستان قدیمی‌اش را با محبت زیاد به یاد بیاورد.

مثال:

He tends to remember his old friends overfondly.

معنی فارسی کلمه overfondly

: معنی overfondly به فارسی

به طرز محبت‌آمیز و بیش از حد، به ویژه در زمینه یادآوری یا صحبت درباره گذشته.