معنی فارسی overgirds

B1

فعل بستن یا محاط کردن چیزی به طور بیش از حد.

To encircle or fasten something excessively tight.

example
معنی(example):

او پارچه را بیش از حد می‌بندد تا مطمئن شود در جای خود باقی بماند.

مثال:

He overgirds the fabric to ensure it stays in place.

معنی(example):

کشتی‌گیر کمربندش را برای گرفتن بهتر بیش از حد می‌بندد.

مثال:

The wrestler overgirds his belt for better grip.

معنی فارسی کلمه overgirds

: معنی overgirds به فارسی

فعل بستن یا محاط کردن چیزی به طور بیش از حد.