معنی فارسی overkilling
B1عمل بیش از حد انجام دادن یا اجرا کردن یک برنامه یا ایده به طوری که اثرات منفی ایجاد کند.
The act of excessively emphasizing or executing something, resulting in negative outcomes.
- VERB
example
معنی(example):
بیش از حد کشیدن تم، فیلم را کمتر لذتبخش کرد.
مثال:
Overkilling the theme made the movie less enjoyable.
معنی(example):
بیش از حد کشیدگی در ارائه باعث عدم توجه حضار شد.
مثال:
The overkilling in the presentation led to audience disengagement.
معنی فارسی کلمه overkilling
:
عمل بیش از حد انجام دادن یا اجرا کردن یک برنامه یا ایده به طوری که اثرات منفی ایجاد کند.