معنی فارسی overkilled
B2بیش از حد انجام دادن یا اجرا کردن یک ایده به طوری که نتیجه اثرگذاری خود را از دست بدهد.
To overly emphasize or execute something to the point where it loses its effect.
- VERB
example
معنی(example):
طرح داستان با چرخشهای قابل پیشبینی بیش از حد کشیده شد.
مثال:
The plot was overkilled with predictable twists.
معنی(example):
جوکهای بیش از حد کشیده شده موفق به خنداندن نشدند.
مثال:
The overkilled jokes fell flat and no one laughed.
معنی فارسی کلمه overkilled
:
بیش از حد انجام دادن یا اجرا کردن یک ایده به طوری که نتیجه اثرگذاری خود را از دست بدهد.