معنی فارسی overkeep

B2

نگهداری بیش از حد از چیزی، به‌ویژه در مورد افراد یا اشیاء که باعث می‌شود فضای مناسب حفظ نشود.

To keep something or someone too long, often leading to discomfort or limitation.

example
معنی(example):

آنها تمایل دارند مهمانان خود را بسیار نگه‌دارند و باعث می‌شوند احساس ناراحتی کنند.

مثال:

They tend to overkeep their guests, making them feel uncomfortable.

معنی(example):

گیاهانت را بیش از حد نگه‌دار نکن؛ آنها به کمی زمان برای تنفس نیاز دارند.

مثال:

Don't overkeep your plants; they need some time to breathe.

معنی فارسی کلمه overkeep

: معنی overkeep به فارسی

نگهداری بیش از حد از چیزی، به‌ویژه در مورد افراد یا اشیاء که باعث می‌شود فضای مناسب حفظ نشود.