معنی فارسی overlanguaged
B1وضعیتی که در آن فرد به طور ناخواسته یا غیرضروری از زبان و واژگان زیاد استفاده میکند.
Characterized by the excessive use of language or words.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او اغلب در توصیفهایش دچار استفاده بیش از حد از زبان میشد.
مثال:
He was often overlanguaged in his descriptions.
معنی(example):
نوشتار او که به زبان زیاد استفاده شده بود، فهمیدن آن را دشوار کرد.
مثال:
Her overlanguaged writing made it hard to understand.
معنی فارسی کلمه overlanguaged
:
وضعیتی که در آن فرد به طور ناخواسته یا غیرضروری از زبان و واژگان زیاد استفاده میکند.