معنی فارسی overlargely
B1وضعیتی که در آن چیزی به طور غیرضروری یا زیاد به نسبت بزرگ یا وسیع ارائه میشود.
In an excessive or overly large manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در نتیجهگیریاش به طور گستردهای بحث کرد.
مثال:
He argued overlargely in his conclusion.
معنی(example):
نتایج به طور گستردهای تحلیل شدند و منجر به سردرگمی شدند.
مثال:
The results were overlargely analyzed, leading to confusion.
معنی فارسی کلمه overlargely
:
وضعیتی که در آن چیزی به طور غیرضروری یا زیاد به نسبت بزرگ یا وسیع ارائه میشود.