معنی فارسی overlording
B1سلطهگری، عمل کنترل و حکومت بر دیگران بهشیوهای قوی و غالب.
The act of exercising control or authority over others, often in a domineering manner.
- VERB
example
معنی(example):
سلطه بر روستاهای کوچک او را با دشمنان زیادی روبهرو کرد.
مثال:
Overlording the small villages made him many enemies.
معنی(example):
روش سلطهگر او در محل کار تنش را در تیم ایجاد کرد.
مثال:
Her overlording approach in the workplace created tension among the team.
معنی فارسی کلمه overlording
:
سلطهگری، عمل کنترل و حکومت بر دیگران بهشیوهای قوی و غالب.