معنی فارسی overmickle
B1چیزی که به طور افراطی در اندازه یا مقدار وجود دارد.
An excessive quantity or amount of something.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تزئینات بیش از حد در اتاق آن را شلوغ نشان میداد.
مثال:
The overmickle decorations in the room made it look too busy.
معنی(example):
او الگوهای بیش از حد در پارچه را گیجکننده یافت.
مثال:
She found the overmickle patterns in the fabric overwhelming.
معنی فارسی کلمه overmickle
:
چیزی که به طور افراطی در اندازه یا مقدار وجود دارد.