معنی فارسی overmighty
C1وقتی یک شخص یا نهاد بیش از حد قدرت داشته باشد و تأثیر زیادی بر امور دیگر بگذارد.
Having excessive power or influence that can lead to negative consequences.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Excessively mighty
example
معنی(example):
شرکت قدرتمند، دولت محلی را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The overmighty corporation influenced the local government.
معنی(example):
یک رهبر بیش از حد قدرتمند میتواند تهدیدی برای دموکراسی باشد.
مثال:
An overmighty leader can become a threat to democracy.
معنی فارسی کلمه overmighty
:
وقتی یک شخص یا نهاد بیش از حد قدرت داشته باشد و تأثیر زیادی بر امور دیگر بگذارد.