معنی فارسی overproportioned

B1

حالتی که در آن چیزی به طور نامتناسب بزرگ یا کوچک تر از آنچه باید باشد، توصیف می‌شود.

Describing something that is disproportionately larger or smaller than it should be.

example
معنی(example):

اعداد بیش از حد تناسب در گزارش گمراه‌کننده بودند.

مثال:

The overproportioned figures in the report were misleading.

معنی(example):

توزیع نامتناسب ثروت یک معضل بزرگ است.

مثال:

The overproportioned distribution of wealth is a major issue.

معنی فارسی کلمه overproportioned

: معنی overproportioned به فارسی

حالتی که در آن چیزی به طور نامتناسب بزرگ یا کوچک تر از آنچه باید باشد، توصیف می‌شود.