معنی فارسی overproportionated

B1

به حالتی که چیزی به طور نامتناسب بزرگ‌تر از آنچه باید باشد، توصیف می‌شود.

Describing a condition or data that is excessively disproportionate.

example
معنی(example):

به نظر می‌رسید داده‌ها بیش از حد تناسب دارند که نتایج را تحریف می‌کند.

مثال:

The data seemed overproportionated, skewing the results.

معنی(example):

یک نمونه بیش از حد تناسب می‌تواند به نتایج نادرست منجر شود.

مثال:

An overproportionated sample can lead to inaccurate conclusions.

معنی فارسی کلمه overproportionated

: معنی overproportionated به فارسی

به حالتی که چیزی به طور نامتناسب بزرگ‌تر از آنچه باید باشد، توصیف می‌شود.