معنی فارسی overproportionate

B1

به طور نامتناسب بیشتر از حد لازم، که در مقایسه با دیگران بیش از اندازه بزرگ یا کوچک است.

Excessively disproportionate; exceeding what is usual or expected.

example
معنی(example):

واکنش بیش از حد او همه را شگفت‌زده کرد.

مثال:

Her overproportionate reaction surprised everyone.

معنی(example):

هزینه‌های بیش از حد انتظار بود.

مثال:

The overproportionate costs were unexpected.

معنی فارسی کلمه overproportionate

: معنی overproportionate به فارسی

به طور نامتناسب بیشتر از حد لازم، که در مقایسه با دیگران بیش از اندازه بزرگ یا کوچک است.