معنی فارسی overrationalization
C2تلاش برای توجیه یا توضیح یک وضعیت به طور مضاعف منطقی و بیاحساس.
The process of justifying or explaining something excessively through rational means.
- NOUN
example
معنی(example):
بیش از حد منطقی کردن مشکل او فشار بیشتری را ایجاد کرد.
مثال:
Her overrationalization of the problem caused more stress.
معنی(example):
بیش از حد منطقی کردن گاهی میتواند از دیدن مسائل واقعی جلوگیری کند.
مثال:
Overrationalization can sometimes prevent us from seeing the real issues.
معنی فارسی کلمه overrationalization
:
تلاش برای توجیه یا توضیح یک وضعیت به طور مضاعف منطقی و بیاحساس.