معنی فارسی overrationalizing
B1تحلیل بیش از حد یا منطقی کردن احساسات و شرایط به گونهای که ممکن است به فرایند تفکر غیر ضروری منجر شود.
To analyze emotions or situations excessively and in a rational manner, often leading to unnecessary complexity.
- VERB
example
معنی(example):
او تمایل دارد احساساتش را بیش از حد تحلیل کند و آنها را خیلی عمیق بررسی کند.
مثال:
He tends to overrationalize his feelings, analyzing them too deeply.
معنی(example):
برخی از افراد موقعیتها را بیش از حد تحلیل میکنند و آنها را بیشتر از آنچه هستند پیچیده میسازند.
مثال:
Some people overrationalize situations, making them more complicated than they are.
معنی فارسی کلمه overrationalizing
:
تحلیل بیش از حد یا منطقی کردن احساسات و شرایط به گونهای که ممکن است به فرایند تفکر غیر ضروری منجر شود.