معنی فارسی oversated
B1به حالت یا ویژگی بزرگنمایی شده اشاره دارد، به ویژه در ارتباط با شخصیت یا ادراک.
Describing something that has been exaggerated in terms of reputation or importance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اکو بزرگنماییشده هنرمند منجر به اختلاف نظرها شد.
مثال:
The artist's oversated ego led to disagreements.
معنی(example):
او شخصیت بزرگنماییشده او را سخت مییافت.
مثال:
She found his oversated persona hard to handle.
معنی فارسی کلمه oversated
:
به حالت یا ویژگی بزرگنمایی شده اشاره دارد، به ویژه در ارتباط با شخصیت یا ادراک.