معنی فارسی oversick

B1

احساس بیماری به دلیل مصرف بیش از حد چیزی، مخصوصاً غذا.

To be excessively ill or affected, often due to overindulgence.

example
معنی(example):

بعد از خوردن بیش از حد آب‌نبات، حس ناخوشی کردم.

مثال:

After eating too much candy, I felt oversick.

معنی(example):

او آنقدر بیمار بود که نمی‌توانست به مدرسه برود.

مثال:

He was so oversick that he couldn't go to school.

معنی فارسی کلمه oversick

: معنی oversick به فارسی

احساس بیماری به دلیل مصرف بیش از حد چیزی، مخصوصاً غذا.