معنی فارسی overswarm

B1

حملۀ بیش از حد یا زیاد شدن غیرقابل کنترل اشخاص یا موجودات به یک نقطه خاص.

To be filled or crowded excessively by creatures or people.

example
معنی(example):

باغ در تابستان مملو از زنبورها بود.

مثال:

The garden was overswarm with bees during the summer.

معنی(example):

جمعیت شروع به هجوم آوردن به سلبریتی در این رویداد کرد.

مثال:

The crowd began to overswarm the celebrity at the event.

معنی فارسی کلمه overswarm

: معنی overswarm به فارسی

حملۀ بیش از حد یا زیاد شدن غیرقابل کنترل اشخاص یا موجودات به یک نقطه خاص.