معنی فارسی overtamely

B1

به طرز بسیار آرام و رام.

In a manner that is excessively tame or gentle.

example
معنی(example):

سگ‌ها در اطراف کودکان به طرز بسیار آرام و رام رفتار کردند.

مثال:

The dogs behaved overtamely around the children.

معنی(example):

او انتقاد را بدون هیچ گونه بحث و جدلی بسیار آرام و رام پذیرفت.

مثال:

He overtamely accepted the criticism without argument.

معنی فارسی کلمه overtamely

: معنی overtamely به فارسی

به طرز بسیار آرام و رام.