معنی فارسی overtopped

B2

بالاتر رفتن یا برتر شدن، به خصوص در مورد چیزی که بر چیزی دیگر تسلط دارد.

Having been surpassed or exceeded in height or level.

verb
معنی(verb):

To be higher than; to rise over the top of.

معنی(verb):

To place too many toppings on.

مثال:

to overtop a pizza

example
معنی(example):

کوه روزی صاف از ابرها بالاتر بود.

مثال:

The mountain overtopped the clouds on a clear day.

معنی(example):

او احساس می‌کرد که توسط همکاران بلندترش در محل کار بالاتر رفته است.

مثال:

He felt overtopped by his taller colleagues at work.

معنی فارسی کلمه overtopped

: معنی overtopped به فارسی

بالاتر رفتن یا برتر شدن، به خصوص در مورد چیزی که بر چیزی دیگر تسلط دارد.