معنی فارسی overtravel

B1

سفر بیش از حد، رفتن به نقاط مختلف به طور مکرر و ممکن است بدون استراحت کافی.

To travel excessively or too often, often leading to fatigue or burnout.

example
معنی(example):

او تمایل دارد بیش از حد سفر کند که او را خسته می‌کند.

مثال:

He tends to overtravel, which makes him exhausted.

معنی(example):

وقتی بیش از حد سفر می‌کنید، ممکن است از استراحت در مقصد خود غافل شوید.

مثال:

When you overtravel, you might miss out on relaxing at your destination.

معنی فارسی کلمه overtravel

: معنی overtravel به فارسی

سفر بیش از حد، رفتن به نقاط مختلف به طور مکرر و ممکن است بدون استراحت کافی.