معنی فارسی overwarmed

B1

وضعیتی که در آن چیزی به طور افراطی گرم شده باشد.

Made excessively warm.

example
معنی(example):

هوای بیش از حد گرم باعث ناراحتی در تنفس شد.

مثال:

The overwarmed air made it uncomfortable to breathe.

معنی(example):

او پس از نشستن خیلی نزدیک به آتش احساس گرما کرد.

مثال:

She felt overwarmed after sitting too close to the fire.

معنی فارسی کلمه overwarmed

: معنی overwarmed به فارسی

وضعیتی که در آن چیزی به طور افراطی گرم شده باشد.