معنی فارسی owlishly

B1

به شکلی که شبیه جغد باشد، معمولاً در زمینه‌های نشان‌دهنده نیکوکاری یا آگاهی.

In a manner resembling an owl, often implying wisdom or knowingness.

example
معنی(example):

او به من به طور جغدی نگاهی کرد، گویی که یک راز را می‌دانست.

مثال:

He looked at me owlishly, as if he knew a secret.

معنی(example):

او بعد از شنیدن خبر با نگاهی جغدی لبخند زد.

مثال:

She smiled owlishly after hearing the news.

معنی فارسی کلمه owlishly

: معنی owlishly به فارسی

به شکلی که شبیه جغد باشد، معمولاً در زمینه‌های نشان‌دهنده نیکوکاری یا آگاهی.