معنی فارسی pacemaking
B2فرآیند ایجاد و تثبیت صلح و آرامش در روابط انسانی و گروهها.
The process of establishing and maintaining peace and harmony in human relationships and groups.
- NOUN
example
معنی(example):
صلحسازی میتواند روابط بین دوستان را بهبود بخشد.
مثال:
Pacemaking can improve relationships between friends.
معنی(example):
او بر روی صلحسازی تمرکز میکند تا از بروز مشکلات در تیم جلوگیری کند.
مثال:
He focuses on pacemaking to prevent issues in the team.
معنی فارسی کلمه pacemaking
:
فرآیند ایجاد و تثبیت صلح و آرامش در روابط انسانی و گروهها.