معنی فارسی paddleball

B1

بازی که در آن بازیکنان با استفاده از پارو به توپ ضربه می‌زنند.

A game in which players hit a small ball back and forth using paddles.

noun
معنی(noun):

An early form of racquetball

example
معنی(example):

آنها در ساحل پدلبال بازی کردند.

مثال:

They played paddleball on the beach.

معنی(example):

پدلبال یک بازی سرگرم‌کننده برای دو بازیکن است.

مثال:

Paddleball is a fun game for two players.

معنی فارسی کلمه paddleball

: معنی paddleball به فارسی

بازی که در آن بازیکنان با استفاده از پارو به توپ ضربه می‌زنند.