معنی فارسی paganishly
B1به طور پگانیش، با نگرش مربوط به باورهای پگانی.
In a manner that is characteristic of pagan beliefs.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نظراتش را به طور پگانیشلی در طول بحث بیان کرد.
مثال:
She expressed her thoughts paganishly during the discussion.
معنی(example):
او جهان را به طور پگانیشلی مینگریست و به طبیعت ارج مینهاد.
مثال:
He viewed the world paganishly, cherishing nature.
معنی فارسی کلمه paganishly
:
به طور پگانیش، با نگرش مربوط به باورهای پگانی.