pyalla
پیالا، نوعی خوراک که معمولاً با ادویه و طعمهای مختلف تهیه میشود.
pian
پیانو، ساز موسیقی که با کلیدهایی که فشار داده میشوند صدا تولید میکند.
pianet
پیانِت، ساز موسیقی که شبیه به پیانو است ولی کوچکتر و قابل حملتر است.
pianeta
پیانه، جسم سماوی که به دور یک ستاره میچرخد و دارای ویژگیهای خاص خود است.
pianette
پیانته، نوعی پیانو کوچک است که معمولاً برای تمرین و استفاده خانگی طراحی شده است.
piangendo
پیانگندو، به معنای خواندن یا نواختن آهنگی با حالت غمگین و دلشکسته است.
pianic
پیانیک، سبکی از موسیقی است که بر روی نرمی و ملایمت تاکید دارد.
pianino
پیانینو، نوعی پیانو که کوچکتر از پیانوهای معمولی است و بیشتر برای فضاهای محدود طراحی شده است.
pianisms
پیانیسمها، تکنیکها و ویژگیهای خاص نواختن پیانو هستند.
pianiste
پیانیست، کسی است که پیانو مینوازد، به ویژه در کنسرتها و اجراهای عمومی.
pianistic
پیوسته به مهارتهای نوازندگی پیانو و توانایی در اجرای قطعات با دقت و زیبایی.
pianistiec
یک اشتباه رایج در نوشتن کلمه مرتبط با نوازندگی پیانو.
pianka
نوعی لباس خارجی بلند و گرم که معمولاً در هوای سرد پوشیده میشود.
piankashaw
نوعی پوشش یا لباس سنتی که اغلب در فرهنگهای خاص استفاده میشود.
piannet
نوعی رقص سنتی که به صورت جمعی انجام میشود و به شادی و سرخوشی مربوط است.
pianofortist
پیانو نواز، به شخصی گفته میشود که در نواختن پیانو مهارت دارد و به عنوان هنرمند در این رشته فعالیت میکند.
pianograph
پیانوگراف، ابزاری است که برای ثبت و ضبط نتهای موسیقی نواخته شده بر روی پیانو به کار میرود.
pianokoto
پیانوکوتو، نوعی موسیقی است که به ادغام صداهای پیانو و آلات موسیقی کاتوی ژاپنی اشاره دارد.
pianolist
پیانو لیست، شخصی است که به جمعآوری و ترتیب آثار موسیقی پیانو میپردازد.
pianologue
پیانو لوگ، به نوعی اجرای انفرادی بر روی پیانو گفته میشود که احساسات و داستانها را از طریق موسیقی منتقل میکند.
pianosa
پیانوسا، نوعی موسیقی است که در آن ملودیها به آرامی و به صورت زیبا اجرا میشوند.
pians
پیانو؛ سازی که صدا را با چکشهایی که روی سیمهای آن ضربه میزنند تولید میکند.
piarhaemic
پیارهامیک؛ مربوط به یک نوع اختلال خونی که در آن سطح هموگلوبین پایینتر از حد نرمال است.
piarhemia
پیارهیمیا؛ حالتی که در آن میزان هموگلوبین خون پایین است و ممکن است به سلامتی آسیب برساند.
piarhemic
پیارهامیک؛ مربوط به شرایطی که در آن هموگلوبین در خون کم است.
piarist
پیاریست؛ یکی از اعضای یک گروه آموزشی که بر روی تعلیم و تربیت جوانان تمرکز دارد.
piaroa
پیارو؛ یکی از اقوام بومی ساکن در آمازون که دارای زبان و فرهنگ خاص خود هستند.
piaroan
پیراوان، زبانی از خانواده زبانهای بومی.
piaropus
پیاروپوس، نوعی ماهی که در اقیانوسهای گرمسیری زندگی میکند.
piarroan
پیروان، مردمی با سنتهای فرهنگی خاص.
piasaba
پیاسابا، الیافی از نخل که در صنایع دستی استفاده میشود.
piasabas
پیاساباها، الیاف نخل که در صنایع بافندگی به کار میروند.
piasava
پیاساوا، الیافی از نخل است که عمدتاً در ساخت برسها و وسایل مشابه استفاده میشود.
piasavas
پیاساواها، الیافهایی که از نخلها استخراج میشوند و به دستهبندیهای مختلفی از نظر بافت و کیفیت تقسیم میشوند.
piast
پیاست، نام دودمانی در تاریخ لهستان که در قرون وسطی بر این سرزمین حاکم بود.
piation
پیاش، عمل قربانی کردن و مفهوم آن در آیینها و جشنها.
piatti
پیاتی، واژهای در زبان ایتالیایی به معنی دیس یا ظرف غذا.
piazadora
پیازادورا، واژهای است که به زنی اطلاق میشود که در طبخ غذاهای خاص مهارت دارد.