couple
زوج: دو نفر که با هم رابطه عاطفی دارند و معمولاً در یک خانه زندگی می‌کنند.
ability
توانایی، به معنای قابلیت انجام یک کار یا فعالیت خاص.
abroad
در خارج از کشور، به معنای خارج از مرزهای یک کشور معمولاً برای تحصیل، کار یا زندگی.
absent
غایب، به معنای حضور نداشتن در یک مکان یا رویداد تعیین‌شده.
absolutely
کاملاً، به طور کامل، بدون هیچ شکی
accent
لهجه، صدای خاصی که نشان دهنده منبع یا منطقه جغرافیایی است.
accept
پذیرفتن، قبول کردن، پذیرش
acceptable
قابل قبول، چیزی که بر اساس قوانین یا انتظارات مناسب باشد.
access
دسترسی پیدا کردن، به یک مکان یا اطلاعات وارد شدن.
accommodation
اقامت
accompany
همراهی کردن، به کسی در انجام کاری ملحق شدن.
account
عبارت 'حساب' به معنای یک ثبت‌نام یا مجموعه‌ای از اطلاعات مالی است.
accurately
عبارت 'به طور دقیق' به معنای بدون خطا و مطابق با واقعیت است.
accurate
عبارت 'دقیق' به معنای درست و بدون اشتباه است.
achieve
رسیدن به هدفی یا دستاوردی به واسطه تلاش یا کوشش.
achievement
دستاورد
act
عمل کردن، انجام دادن یا به نمایش گذاشتن.
action
عمل، اقدام یا رفتاری که به انجام کار یا هدفی منجر شود.
active
فعال، در حال حرکت یا عمل
admire
تحسین کردن یا مورد احترام قرار دادن
advertisement
تبلیغ
admit
پذیرفتن یا اعتراف به چیزی
advantage
مزیت، برتری.
advertise
تبلیغ کردن، معرفی کردن.
advise
توصیه کردن، راهنمایی کردن.
afford
قادر بودن به معنای داشتن پول یا منابع کافی برای خرید یا انجام چیزی است.
agency
آژانس به معنای یک سازمان یا شرکتی است که خدمات خاصی را ارائه می‌دهد.
ahead
جلو به معنای در جلو یا به سمت جلو است.
aim
هدف، چیزی که فرد قصد انجام دادن یا رسیدن به آن را دارد.
alarm
زنگ خطر، صدایی که برای هشدار دادن به کسی به صدا درمی‌آید.
alcoholic
فردی که به نوشیدنی‌های الکلی وابسته است و نمی‌تواند آنها را کنترل کند.
alive
زنده، دارای زندگی، به معنای حضور و فعالیت در زندگی.
allow
اجازه دادن: دادن حق یا توانایی به کسی برای انجام کاری.
aloud
به معنی با صدای بلند.
alphabet
الفبا: مجموعه‌ای از حروف که برای نوشتن یک زبان استفاده می‌شود.
altogether
به معنی به طور کامل یا در کل.
amaze
شگفت‌زده کردن، حیرت‌انگیز کردن
amazed
به معنی شگفت‌زده شدن یا تحت تأثیر قرار گرفتن.
ambition
آرزو، میل شدید به دستیابی به چیزی
amount
مقدار یا اندازه چیزی.
amusing
سرگرم‌کننده، خنده‌دار
ancient
مربوط به زمان‌های قدیم یا تمدن‌های گذشته.
angrily
عصبانیت از خود نشان دادن یا با تنش و کینه صحبت کردن.
ankle
مچ پا
anniversary
سالگرد، سالروز، سوگواری سالیانه، جشن سالیانه عروسی
announce
اعلام کردن یا خبر دادن
annoy
آزار دادن یا اذیت کردن
annoyed
ناراحت؛ احساسی از عدم رضایت یا آسایش.
annoying
مزاحم؛ چیزی که باعث ناراحتی یا آزردگی می‌شود.
annual
سالانه؛ به طور سالیانه یا مربوط به یک سال.
anxious
نگران; مضطرب
apart
جدا; دور از هم
apologize
عذرخواهی کردن، بیان پشیمانی بابت یک عمل.
appear
ظاهر شدن; مشخص شدن
appearance
ظاهر، شکلی که کسی یا چیزی دارد.
application
درخواست، درخواست‌نامه، فرم، تقاضا، تقاضانامه، درخواست رسمی معمولا به‌صورت کتبی
approach
نزدیک شدن، یا به سمت چیزی آمدن.
apply
درخواست دادن یا به کار بردن.
approve
تأیید کردن یا پذیرفتن.
approving
تأیید کردن یا نشان دادن رضایت.
approximately
تقریباً، به طور تقریبی، حدوداً، نزدیک به
argue
بحث کردن؛ بیان نظرات مخالف یا اختلاف نظر داشتن.
argument
بحث؛ تبادل نظر یا اختلاف نظر در مورد یک موضوع.
army
ارتش؛ نیروی مسلح یک کشور که برای دفاع یا حمله به کار می‌رود.
arrange
ترتیب دادن، سازماندهی کردن
arrangement
ترتیب
arrest
دستگیری، بازداشت
arrival
ورود، رسیدن
article
مقاله، نوشته‌ای که در مورد یک موضوع خاص اطلاعات می‌دهد.
ashamed
شرمنده، در حالت احساس گناه یا کمبود اعتبار به خاطر عمل یا رفتار خود.
asleep
خواب، در حالت بی‌حرکتی و عدم آگاهی.
assistant
شخصی که به دیگری کمک می‌کند، به ویژه در کار یا وظایف.
atmosphere
جو یا حالت حاکم بر یک مکان یا موقعیت خاص.
attach
متصل کردن یا ضمیمه کردن چیزی به چیزی دیگر.
attack
حمله، یورش
attempt
تلاش، کوشش
attempted
تلاش شده یا کوشش کرده
attend
شرکت کردن، حضور داشتن در یک رویداد یا مکان.
attention
توجه، درک یا گوش دادن به چیزی یا کسی.
attitude
نگرش، طرز فکر یا رفتار نسبت به چیزی.
attract
جذب کردن، باعث جلب توجه یا علاقه دیگران شدن.
attraction
جاذبه، چیزی که نظر دیگران را جلب می‌کند یا به آن‌ها جذب می‌کند.
audience
مخاطب، تماشاگر یا شنونده یک رویداد یا نمایش.
author
نویسنده
average
متوسط
avoid
اجتناب کردن؛ به معنای دوری کردن از چیزی یا نپذیرفتن یک عمل.
awake
بیدار
awful
افتضاح، بسیار بد یا ناخوشایند؛ برای توصیف چیزهایی که کیفیت پایینی دارند یا تجربه‌های نامطلوب.
background
زمینه، پس‌زمینه؛ معانی مختلفی دارد، از جمله زمینه‌ای که یک چیز در آن قرار دارد یا سابقه یک فرد در یک موضوع خاص.
backwards
به سمت عقب، در جهتی مخالف حرکت معمول.
baggage
بار، بار و یا بسته‌هایی که شخص هنگام سفر همراه دارد.
bandage
باند، وسیله‌ای که برای پوشاندن زخم یا آسیب استفاده می‌شود.
based
مبتنی؛ به معنای تکیه کردن به چیزی یا مستقر شدن.
basic
اساسی؛ ابتدایی و پایه‌ای.
battle
نبرد؛ مبارزه یا جنگ بین دو یا چند گروه.
be sick
بیمار بودن؛ حالتی که باعث می‌شود فرد نتواند به فعالیت‌های روزمره خود ادامه دهد.
bay
خلیج؛ ناحیه آبی که معمولاً از خشکی توسط زمین احاطه شده است.
beat
شکست دادن؛ ضربه زدن؛ نواختن (در اینجا به معنی نواختن ضربه ای بر روی چیزی مانند طبل).
beef
گوشت گوساله: نوعی گوشت که از گوساله به دست می آید.
behave
رفتار کردن: عمل کردن یا نمایش دادن رفتار در یک موقعیت مشخص.