hebdomads
جمع کلمه هفتم؛ به دوره‌های هفتگی اشاره می‌کند.
hebdomary
به معنی هفتگی؛ به رویدادهایی یا برنامه‌هایی که به طور منظم هر هفته برگزار می‌شوند اشاره دارد.
hebdomarian
هبدوماریان به فردی اطلاق می‌شود که در رویدادها یا فعالیت‌هایی که به‌طور هفتگی انجام می‌شود، شرکت می‌کند.
hebdomcad
هبدومکد به معنای هر چیزی است که به‌طور هفتگی تغییر یا به‌روز می‌شود.
hebeanthous
هبه‌انتوس به نوعی گیاه یا گل اشاره دارد که به‌خوبی در شرایط خاص رشد می‌کند.
hebecarpous
هبه‌کارپوس به گیاهانی اطلاق می‌شود که میوه‌های خاص و مغذی تولید می‌کنند.
hebecladous
هبه‌کلا‌دو به نوعی از پوشش گیاهی اشاره دارد که نیاز به مراقبت‌های خاصی دارد.
hebegynous
هبه‌گینوس به وضعیتی اطلاق می‌شود که به جوانی یا نابالغی اشاره دارد.
heben
عدم معانی خاص، به معنای بالا بردن یا جمع کردن چیزی است.
hebenon
یک ماده شیمیایی که معمولاً به‌عنوان جزء سمی مواد گیاهی دیده می‌شود.
hebeosteotomy
عمل جراحی که شامل برش و اصلاح استخوان‌ها به منظور اصلاح شکل یا موقعیت آنها است.
hebepetalous
به گیاهانی اطلاق می‌شود که گل‌های خاصی دارند.
hebephreniac
شخصی با نوعی اختلال روانی که منجر به رفتارهای نامناسب و شلوغی می‌شود.
hebephrenic
اختلالاتی که شامل رفتارهای بی‌معنی و نادرست هستند.
hebetate
کم‌هوش کردن، ناتوان کردن در درک و تحلیل اطلاعات.
hebetated
به حالت کم‌هوش درآمدن، ناتوانی یا کاهش توان در فکر کردن.
hebetates
فعل سوم شخص که بیانگر کم‌هوش شدن است.
hebetating
فرآیند کم‌هوش شدن، ناتوان شدن در تمرکز.
hebetation
حالت یا فرآیند ناتوانی در تفکر.
hebetative
حالت وصفی که به فرآیند کم‌هوشی اشاره دارد.
hebete
کسل، بی‌حال یا کم‌تحرک، به معنای حسی است که به فرد یا چیز بی‌حالت یا فاقد انرژی نسبت داده می‌شود.
hebetic
ویژگی کبودی یا کسل بودن، وصفی برای توصیف حالتی است که فاقد جذابیت و انرژی است.
hebetomy
کسل شدن ذهنی، به معنای ضعف یا کاهش توانایی پردازش اطلاعات و تفکر است.
hebetudes
حالت‌های کسل بودن یا کم‌تحرکی که می‌تواند بر عملکرد فرد تأثیر بگذارد.
hebetudinous
دارای ویژگی‌های کسل کنندگی یا بی‌حالی، توصیف کننده حالتی است که بی‌انگیزگی را نشان می‌دهد.
hebotomy
عبارت‌ای است که به حالت کسل بودن یا افت روحی اشاره دارد.
hebraean
زبان باستانی یهودیان که جزء خانواده زبان‌های سامی است و از آن در نوشتن متون مذهبی استفاده می‌شود.
hebraica
متون و آثار مرتبط با زبان عبری و فرهنگ یهودی.
hebraical
مربوط به زبان یا فرهنگ عبری، معمولاً در زمینه‌های علمی و مذهبی.
hebraically
به شکل یا سبکی که به زبان عبری مربوط می‌شود.
hebraicize
به زبان عبری یا سبک عبری درآوردن یا تطبیق دادن.
hebraistic
مربوط به ویژگی‌ها یا روش‌های عبری در تفسیر و تحلیل متون.
hebraistical
عبری، مربوط به زبان یا فرهنگ یهودی، به خصوص در زمینه‌ های مذهبی و ادبی.
hebraistically
به طرز یا روش عبری، به ویژه در بافت های مذهبی و فرهنگی.
hebraization
فرآیند یا عمل تبدیل یا تطبیق چیزی به فرهنگ یا زبان عبری.
hebraizer
شخصی که متون را به زبان عبری ترجمه یا تطبیق می‌کند.
hebrewdom
جامعه یهودی و فرهنگ وابسته به آن، به ویژه در زمینه های دینی و اجتماعی.
hebrewess
زنی با ریشه‌های یهودی، به ویژه به معنای تاریخی و فرهنگی.
hebrewism
عبری‌گرایی، مجموعهٔ عادات، آداب و رسوم فرهنگی و مذهبی مردم عبری.
hebrician
عبری‌چی، به چیزهایی مربوط است که با زبان و ادبیات عبری مرتبط هستند.