معنی فارسی palindromically

B1

به طوری که کلمات یا عبارات در یک صورت معکوس نیز یکسان باشند.

In a manner that relates to palindromes.

example
معنی(example):

کلمات به صورت پالندریک مرتب شده بودند.

مثال:

The words were arranged palindromically.

معنی(example):

او به‌خاطر سرگرمی به صورت پالندریک صحبت کرد.

مثال:

She spoke palindromically for fun.

معنی فارسی کلمه palindromically

: معنی palindromically به فارسی

به طوری که کلمات یا عبارات در یک صورت معکوس نیز یکسان باشند.