معنی فارسی pamperedly

B1

به صورت مورد توجه و محبت فراوان قرار گرفتن.

In a manner that indicates excessive care or concern.

example
معنی(example):

او به طور لذت‌جویانه در عمارت لوکس خود زندگی می‌کرد.

مثال:

She lived pamperedly in her luxurious mansion.

معنی(example):

این سگ به طور لذت‌جویانه توسط صاحبش رفتار می‌شد.

مثال:

The dog was treated pamperedly by its owner.

معنی فارسی کلمه pamperedly

: معنی pamperedly به فارسی

به صورت مورد توجه و محبت فراوان قرار گرفتن.