معنی فارسی pantingly

B1

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده ناتوانی یا هوای کم باشد، به ویژه در زمان نفس زدن یا صحبت کردن.

In a way that indicates breathlessness, often due to exertion.

example
معنی(example):

سگ پس از دویدن به شدت نفس می‌زد.

مثال:

The dog panted pantingly after its run.

معنی(example):

او به شدت هیجان‌زده از سفرش را توضیح داد.

مثال:

Pantingly, she explained her excitement about the trip.

معنی فارسی کلمه pantingly

: معنی pantingly به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده ناتوانی یا هوای کم باشد، به ویژه در زمان نفس زدن یا صحبت کردن.