معنی فارسی parabolized
B2پرابولیزهشده، وصف چیزی که به صورت پارابولا درآمده است، خصوصاً در ارتباط با دادهها یا اشکال.
Transformed into a parabolic form.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دانشمند نتایج پرابولیزهشده را در کنفرانس ارائه داد.
مثال:
The scientist presented parabolized results at the conference.
معنی(example):
پس از این که دادهها پرابولیزه شدند، نتایج بسیار واضحتر بودند.
مثال:
After data was parabolized, the findings were much clearer.
معنی فارسی کلمه parabolized
:
پرابولیزهشده، وصف چیزی که به صورت پارابولا درآمده است، خصوصاً در ارتباط با دادهها یا اشکال.