معنی فارسی parallelinerved
B1جنبهای که در آن ساختارها عصبی میشوند به شکل موازی.
Having been innervated in a parallel manner.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این ساختار به وسیله اتصالات متعدد پاراللینرود شده بود.
مثال:
The structure was parallelinerved by multiple connections.
معنی(example):
در زیستشناسی، برخی از اندامها به منظور بهبود عملکرد پاراللینرود شدهاند.
مثال:
In biology, some organs are parallelinerved to enhance function.
معنی فارسی کلمه parallelinerved
:
جنبهای که در آن ساختارها عصبی میشوند به شکل موازی.