معنی فارسی paralyzedly

B1

به صورت فلج، به طور غیر ارادی و بدون کنترل.

In a manner characterized by paralysis; helplessly.

example
معنی(example):

او بعد از تصادف به شکلی فلج حرکت کرد.

مثال:

He moved paralyzedly after the accident.

معنی(example):

او به طور فلج صحبت کرد و در پیدا کردن کلماتش مشکل داشت.

مثال:

She spoke paralyzedly, struggling to find her words.

معنی فارسی کلمه paralyzedly

: معنی paralyzedly به فارسی

به صورت فلج، به طور غیر ارادی و بدون کنترل.