معنی فارسی paralyzingly
B1به گونهای فلجکننده، به شدت و به طور غیرقابل حرکت.
In a way that causes paralysis; extremely.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز فلجی آرام صحبت کرد که تمرکز را دشوار میکرد.
مثال:
She spoke paralyzingly slow, making it hard to concentrate.
معنی(example):
پازل به شدت سخت، ساعتها طول کشید تا حل شود.
مثال:
The paralyzingly difficult puzzle took hours to solve.
معنی فارسی کلمه paralyzingly
:
به گونهای فلجکننده، به شدت و به طور غیرقابل حرکت.