معنی فارسی parallactical

B2

مربوط به مفهوم پارالاکتیک با تأکید بر تحلیل‌های خاص تر.

Pertaining to parallax, with a focus on more specific analytical contexts.

example
معنی(example):

تفاوت‌های پارالکتیکی در تصاویر قابل مشاهده بود.

مثال:

The parallactical differences in the images were noticeable.

معنی(example):

او اثرات پارالکتیکی را در سخنرانی‌اش توضیح داد.

مثال:

He explained the parallactical effects in his lecture.

معنی فارسی کلمه parallactical

: معنی parallactical به فارسی

مربوط به مفهوم پارالاکتیک با تأکید بر تحلیل‌های خاص تر.