معنی فارسی parallactically

B2

به شیوه‌ای که به تغییرات موقعیت ناظر اشاره دارد.

In a manner that relates to parallax and observer position change.

example
معنی(example):

ستاره‌ها از زوایای مختلف به طور پارالکتیکی متفاوت به نظر می‌رسیدند.

مثال:

The stars appeared parallactically different from various angles.

معنی(example):

داده‌ها به‌طور پارالکتیکی تحلیل شدند تا دقت تضمین شود.

مثال:

The data was analyzed parallactically to ensure accuracy.

معنی فارسی کلمه parallactically

: معنی parallactically به فارسی

به شیوه‌ای که به تغییرات موقعیت ناظر اشاره دارد.