معنی فارسی partitionary

B2

تقسیم‌ناپذیر، مرتبط با جداسازی و مدیریت ولی در یک ساختار خاص.

Relating to or resembling a partition.

example
معنی(example):

سیستم تقسیم‌ناپذیر به طور مؤثری فضا را مدیریت کرد.

مثال:

The partitionary system helped manage the space effectively.

معنی(example):

آنها استراتژی تقسیم‌ناپذیر را برای پروژه اجرا کردند.

مثال:

They implemented a partitionary strategy for the project.

معنی فارسی کلمه partitionary

: معنی partitionary به فارسی

تقسیم‌ناپذیر، مرتبط با جداسازی و مدیریت ولی در یک ساختار خاص.