معنی فارسی partyless
B1بدون جشن؛ فضایی که در آن هیچ نوع جشن یا فعالیت اجتماعی وجود ندارد.
Without a party or social gathering; lacking festivity.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از رفتن همه دوستانش کمی بیپارتی احساس کرد.
مثال:
He felt a bit partyless after all his friends went home.
معنی(example):
در یک محیط بدون جشن، اوضاع معمولاً خستهکننده و ساکت میشود.
مثال:
In a partyless environment, things tend to become dull and quiet.
معنی فارسی کلمه partyless
:
بدون جشن؛ فضایی که در آن هیچ نوع جشن یا فعالیت اجتماعی وجود ندارد.