معنی فارسی passwoman

B1

زنی که در سفر یا گردشگری، به عنوان راهنما عمل می‌کند.

A woman who guides or assists travelers.

example
معنی(example):

زن گذر در حال راهنمایی گردشگران در شهر بود.

مثال:

The passwoman guided the tourists through the city.

معنی(example):

به عنوان یک زن گذر، او همه میانبرها را می‌داند.

مثال:

As a passwoman, she knows all the shortcuts.

معنی فارسی کلمه passwoman

: معنی passwoman به فارسی

زنی که در سفر یا گردشگری، به عنوان راهنما عمل می‌کند.