معنی فارسی pastoraling
B1عملیات مرتبط با پرورش و مدیریت دامها و گلهها.
The act of managing and tending to livestock in pastoral contexts.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تابستان را در تپهها به دامپروری گذراندند.
مثال:
They spent the summer pastoraling in the hills.
معنی(example):
روشهای دامپروری از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.
مثال:
Pastoraling practices have been passed down through generations.
معنی فارسی کلمه pastoraling
:
عملیات مرتبط با پرورش و مدیریت دامها و گلهها.