معنی فارسی pat.

B1

عملی مشابه به 'pat' که به شکل خاصی در متن استفاده شده است.

A specific instance or action of patting, can indicate physical touch or reassurance.

example
معنی(example):

پزشک بر شانه بیمار یک ضربه ملایم زد.

مثال:

The doctor made a pat. on the patient's shoulder.

معنی(example):

او به دوستش یک ضربه دلگرم‌کننده زد.

مثال:

She gave a reassuring pat. to her friend.

معنی فارسی کلمه pat.

: معنی pat. به فارسی

عملی مشابه به 'pat' که به شکل خاصی در متن استفاده شده است.